چشماتو خواستم بکشم ،دریا اومد تو نقاشی
گفتی محاله که بیاد، اما اومد تو نقاشی
پلکا تو که بهم زدی،جنگ جهانی در گرفت
هر چه خبر نگار اومد،از مژه هات خبر گرفت
سکه به سکه، سین به سین،تو سینه درجت می کنم
سفره هفت سین منی،هستیمو خرجت می کنم
عقربه های ساعتم لحظه شماری می کنن
تو انتظارن که بیای،هی بی قراری می کنن
مثل دو ریل آهنی،نزدیک ودوریم ما دوتا
زندگی مثل ترنه،پای عبوریم ما دوتا
بالها تو واکن شاپرک،بیا رو شونه هام بشین
از آسمون جدا بشو،غرورتو بذار زمین
رفتی وتوی دل من غما دارن صف می کشن
کاری بکن،ای خوب من نذار که متحد بشن.